داستان کوتاه

اخراج شدم

چند سال پیش در یک هلدینگ اسم و رسم‌دار مدیر فروش بودم و برای خودم برو و بیایی داشتم. مدیرعامل…

بیشتر بخوانید »

جنگ ایده‌پردازی

سازمان‌های سنتی اگر بعد از یک‌مدت در ساختارشون بازنگری نکنند، مثل افرادی هستند که یواش‌یواش، بدون اینکه متوجه بشن، معده‌اشون…

بیشتر بخوانید »

بازار شام استخدام

اولین بیمه کاری‌ام سال ۴ سال بعد از شروع کارمندی‌ام رد شد! چرا؟ چون هیچی از قانون کار نمی‌دونستم. من…

بیشتر بخوانید »

شیرجه عمیق

سوار قایق شدیم تا بریم وسط خلیج فارس. این‌قد­­­ر دور شدیم که ساحل رو مثل ابر می‌دیدم. با اون لباس…

بیشتر بخوانید »

اسباب‌بازی دوست‌داشتنی

انگشت‌هام بی‌قرارن و کلمات با سرعت غیرقابل کنترلی توی مخیله‌ام می‌رقصند. وقتی شروع می‌کنم به نوشتن، حس بچه‌هایی رو دارم…

بیشتر بخوانید »

همون همیشگی

پنه آلفردو، سالاد سزار، دو تا موهیتو. دختری با موهای بلند و اندامی تقریبا نصف من، بسیار ظریف و شکننده،…

بیشتر بخوانید »
دکمه بازگشت به بالا